غزل مناجات با خداوند رحمان
روح من سخت زمینگیر شده، کاری کن از هوس بسته به زنجیر شده، کاری کن پای طـولِ اَمـلـم تـوبـه نـکـردم عمری دل من از گـنـهـم پیـر شده، کـاری کن بس که دستم جلوی غیر دراز است، دلم غافـل از منـشـأ تأثـیـر شده، کاری کن فـکـر تـنـهـایـی قـبـرم بـه سـرم افـتـاده مهـربـانا چه کنم؟! دیـر شده، کاری کن سالها دوری از یوسف زهرا سخت است دوریاش بغض گلوگیر شده، کاری کن دل، گرفتار علی هست و خمار نجفـش زود با این دلِ تسخـیـر شده کـاری کن شب جمعه است، اجازه بده با گریه دلم بـشود طـیب و تـطهـیر شده، کاری کن ناله زد زینب کـبری چه کـنم یا جداه؟! روضههایت همه تفسیر شده، کاری کن یاعلی رفـتهام از حال، ببـین که پسرت دفن در نیزه و شمشیر شده، کاری کن آه، یا فـاطمه... با خـنجـر کُـندش قـاتـل سـوی گـودال سرازیـر شده، کاری کن |